۱۳۸۷ تیر ۲۷, پنجشنبه

غریبه !
غریبه عزیزم !
داری چمدانت را می بندی و می گویی که می خواهی بروی .
تنها چمدانت را بستی و داری می روی .
معلوم است چیز زیادی برای بردن نداری
و من می فهمم که دیگرهیچ وقت بر نمی گردی .

هیچ نظری موجود نیست: