گچ پامو باز كردم.
پائه تبديل شده بود به پروانه.
ميخواست پر بگيره ز غصه آزاد بشه.
ولي ديد چه كنه كه بسته جايش.
بله واقعيت اينه كه قدرتي خدا يه جاي ايشون بسته شده بود به من.
گفتم ببين منو با خودت ببر.
گفت خيلي سنگيني.
گفتم توكل كن. تو ميتوني. پرواز را به خاطر بياور.
به خاطر آورد.
من سر و ته شده بودم. البته نه نسبت به هوا، بلكه نسبت به زمين.
ميدونيد كه تمام انسانها در شرايط عادي نسبت به هوا غير سر و ته هستن و مشكل اونطوري براشون پيش نمياد.
اونطوري يعني طوري كه من هرچي تو تهم بود افتاده بود تو سرم.
مثلاً قلبم تو دهنم بود، دل و زبونم تقريباً يكي شده بود و مجبور هم بودم از روي معده حرف بزنم.
وضعيت غريبي بود.
يه هو پروانههه از اون بالا چشمش افتاد به رفيقاش كه چسبيدهبودن به دمب اين قايق مايقا و آببازي ميكردن.
پريد وسط دريا و منم كه بسته بود جايم به دنبالش طبعاً.
هيچي ديگه حالا ميخواستم بگم كه
جاي شما خالي
خوش ميگذره دور هميم.
بالاخره هم خوابيدم روي آب!
پائه تبديل شده بود به پروانه.
ميخواست پر بگيره ز غصه آزاد بشه.
ولي ديد چه كنه كه بسته جايش.
بله واقعيت اينه كه قدرتي خدا يه جاي ايشون بسته شده بود به من.
گفتم ببين منو با خودت ببر.
گفت خيلي سنگيني.
گفتم توكل كن. تو ميتوني. پرواز را به خاطر بياور.
به خاطر آورد.
من سر و ته شده بودم. البته نه نسبت به هوا، بلكه نسبت به زمين.
ميدونيد كه تمام انسانها در شرايط عادي نسبت به هوا غير سر و ته هستن و مشكل اونطوري براشون پيش نمياد.
اونطوري يعني طوري كه من هرچي تو تهم بود افتاده بود تو سرم.
مثلاً قلبم تو دهنم بود، دل و زبونم تقريباً يكي شده بود و مجبور هم بودم از روي معده حرف بزنم.
وضعيت غريبي بود.
يه هو پروانههه از اون بالا چشمش افتاد به رفيقاش كه چسبيدهبودن به دمب اين قايق مايقا و آببازي ميكردن.
پريد وسط دريا و منم كه بسته بود جايم به دنبالش طبعاً.
هيچي ديگه حالا ميخواستم بگم كه
جاي شما خالي
خوش ميگذره دور هميم.
بالاخره هم خوابيدم روي آب!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر