۱۳۹۰ شهریور ۷, دوشنبه


آدمي هستم كنترل+زِد محور. يعني زندگيم بر محور آندو مي‌چرخد. آفرين به من با اين استعارات بامزه‌ام. هار هار هار. مي‌گويم كه در زندگاني تا جايي كه ممكن باشد خودم را درگير فرآيند‌هاي برگشت‌ناپذير نمي‌كنم. حالا يك‌وقتي هم ممكن است من خودم را با كله بيندازم توي چاه، ولي قبلش چك مي‌كنم كه طنابي چيزي توي چاه آويزان باشد. الان بديهي است كه راجع به چيزهايي كه ذاتاً آندوپذير نيستند حرف نمي‌زنم مثل مرگ و زندگي و بيرون آمدن خميردندان از تيوب و استفراغ روي صندلي ماشين. چيزهاي انتخابي را مي‌گويم. فكر مي‌كنيد من مي‌روم يك جاييم را تتو كنم؟ خير. چرا؟ چون خوشم نمي‌آيد. البته براي اينكه اين مثال در اين پست قابل استفاده باشد بايد يك كم تغييرش بدهم. پس دوباره مي‌پرسم : چرا؟ چون آمديم و پس‌فردا ديگر دلم نمي‌خواست آن‌جايم تتو داشته باشد. چه كسي پاسخگوست؟ من ديده‌ام كه مي‌روند تتو را مثلاً پاك مي‌كنند ولي وضعيت گه‌مالي به وجود مي‌آيد.
من مي‌گويم انسان  بايد براي خودش در هر جايي كه ممكن است آندو قائل باشد. آندو خيلي خوب است و با ما دوست است. درست است كه كنترل+زد هميشه هم جواب ايده‌آل را نمي‌دهد ولي خوب است كه فكر كني كه اجازه و فرصت اشتباه احتمالي را داري، راه برگشت هم داري. زندگي راحت‌تر مي‌شود. مثلاً اين قضيه بليط يك‌سره كه ديروز پريروز بحثش در گودر داغ شده بود، آنقدرها هم كه مي‌گويند به نظر من تراژيك نمي‌آيد. بليط يك‌سره است، لولو خرخره كه نيست. بله مي‌دانم خيلي سخت است، ولي بليط يك‌سره به خودي خود باعث نمي‌شود آندو از كار بيفتد. شما ممكن است يك خيابان يك‌طرفه را اشتباه بروي مي‌تواني از پاييني دور بزني برگردي. مگر اينكه يك‌هو زلزله‌اي چيزي بشود و خيابان پاييني كن فيكون بشود، كه آن هم دست شما نيست و اينكه درباره‌اش نگران باشيد به هيچ دردي نمي‌خورد.
بعد من يك‌طوري هستم كه به ازدواج كه فكر مي‌كنم دچار حمله‌ي پنيك مي‌شوم. (فكر مي‌كنم كه پنيك معادل فارسي خوبي ندارد. اشتباه مي‌كنم؟) من هنوز نتوانسته‌ام براي خودم هضم كنم كه چطور مي‌شود آدم تعهد بدهد كه همه‌ش با همين يك نفر زندگي كند. من از كجا بدانم خب. حتي به زبان گفتنش هم به نظر من مسخره‌ است. چرا بايد چيزي را كه ازش مطمئن نيستم با اين قطعيت بگويم و امضا كنم؟ نمي‌شد مثلاً موقع ازدواج بگوييم عزيزم من از اين لحظه تا اطلاع ثانوي با تو هستم؟ بعد آن‌جوري توقع آدم‌ها هم اينقدر از هم بالا نمي‌رفت. حالا چه ربطي داشت اين وسط؟ هيچي مي‌گويم يعني خدا را شكر كه آندوي ازدواج هم اختراع شده. درست است كه آندوي گهي است ولي از هيچي كه بهتر است. بعدش هم من همي گويم و گفته‌ام بارها (يادم نيست اين شعره چي بود فقط يادمه تو كتاب فارسي خونده بوديم) كه چرا فكر مي‌كنم آدم نبايد بچه‌دار بشود. حالا تمام آن دلايل يك طرف،‌ تو يك طرف عزيزم، عزيزم. يعني همين‌كه گزينه‌ي آندو تحت هيچ شرايطي براي اين قضيه تعريف‌شده نيست، كافي است كه من اصلاً فكرش را هم نكنم. دروغ گفتم فكرش را مي‌كنم. ولي فكرش كه من مي‌كنم اين است كه اپسيلوني احتمال ندارد من يك وقتي بزايم. مخاطب اين قسمت بيشتر مامانم است اگر هنوز اينجا را مي‌خواند. ايشان چپ مي‌روند راست مي‌روند از من درخواست بچه مي‌كنند. انگار آهنگ‌هاي درخواستي است.

۴ نظر:

soha گفت...

و در کل(در راستای کامنتم برای پست بالا) باید به عرض برسانم گویا اینجا سرزمین خدایان است!
خوشوقتم
سها

Don Té گفت...

مرسي
D:

پيگير - معترض - دربه در گفت...

حالا از قديم گفتن چارديواري اختياري ولي نه ديگه تا اين حد
چون خاك ميخورد دير به دير ميومدم
حالا كه اومدم با كلي change مواجه شدم. اول با خودم گفتم حتما don عاشق شده كه وبلاگ اينهمه پست جديد داره نسبت به بار قبلي كه اومدم ولي بعدش فهميدم كه عارضه گشادي كار خودش رو كرده و همكار آوردي. به چه حقي؟ همون بهتر خاك بخوره تا نوشته اجنبي بياد رو وبلاگ! اصلن نوشته هاشون خوب نيستن و 2zar نمي ارزد و اصلن نمي خونم نوشته اونارو ولي بايد اعتراف كنم كه پست آخري بيشتر از 2zar مي ارزيد (اين ارزيدن چقد ادبي مي‌كنه نوشته من رو)

Don Té گفت...

اي بابا :( چرا خب؟ حالا وايسا يه چند تا پست بنويسن شايد چندزار ارزيد :دي