۱۳۸۷ بهمن ۱۰, پنجشنبه

همه ی دربازکن های من

گمانم توجیه جامعه شناسانه و روان شناسانه و اینهایش این باشد که انسان موجودی اجتماعی است - و الخ - یا همچین چیزی. من می گویم دربازکن خودکار. شما هم اسمش را هر چه می خواهی بگذار. زیاد فرقی نمی کند.
ما انسان ها درِ زندگی همدیگر را به هوای در خانه خاله مان باز می کنیم و می رویم تو هر کار دلمان می خواهد می کنیم. ما درِ زندگی همدیگر را به هوای درِ یخچال خانه مان باز می کنیم و هر چه عشقمان کشید بر می داریم، دلی، هوشی، حواسی. ما آدم ها درِ زندگی همدیگر را به هوای کمد شخصی مان باز می کنیم و هر چه دلمان خواست می گذاریم تویش، یادی، خاطره ای، بویی، صدایی. ما، درِ زندگی همدیگر را باز می کنیم و گِل کفشمان را روی پادری می مالیم. می رویم تو روی کاناپه ای لم می دهیم و لابد خستگی مان را از باز کردن درهای دیگر یا هم بازشدن درهای خودمان در می کنیم، شاید آنجا چای داغی هم بخوریم و دست و صورتی هم بشوییم، دوش مبسوطی هم بگیریم.گاهی، اعصابمان سر جایش نباشد، بزنیم گلدانی، آینه ای، دلی، عهدی، حرفی چیزی هم بشکنیم. ما موهایمان را توی زندگی همدیگر شانه می کنیم. ما درِ زندگی همدیگر را به هوای پنجره خانه خودمان باز می کنیم، سرکی می کشیم و خاک قالیچه هامان را می تکانیم، خاکستر سیگارمان را می تکانیم.
ما، خیلی وقتها هم درِ زندگی همدیگر را به هوای مستراح باز می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: