۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

ای بابا! دیگه چه خبر؟

مهندس جان، مرسی از دعوتت. راستش از وقتی که بهم گفتی چه خبر، هی دارم خودم را زیر و رو می کنم که ببینم چه بگویم که خدا را خوش بیاید. ولی از آنجا که در یک دوره رکود نفسانی نافرم به سر می برم، دیدم اگر نگویم چه خبرم است سنگین ترم! فکر نمی کنم خواندن غرغرهای ناتمام من و دلگرفتگی های کوچک و بزرگم جذابیت خاصی داشته باشد. تنها خبری که این روزها بخواهم از خودم بدهم این است :
خیلی خسته ام.

هیچ نظری موجود نیست: