یک - دیشب برای شام رفته بودیم رستوران فلان* . رستوران فلان کوچک است و تویش جای زیادی برای نشستن نیست . معمولا هم شلوغ است و ملت بیشتر تو پیاده روی جلوی رستوران که چند تا صندلی گذاشته اند ، یا لبه باغچه و یا توی ماشین هایشان غذاشان را می خورند . ما هم غذامان را گرفتیم و توی ماشین خوردیم . بعد که خواستیم راه بیفتیم برویم دیدیم یک رونیز کاملا پشت ما ایستاده و ما نمی توانیم از پارک در بیاییم (آنجا ماشین ها عمود به پیاده رو می ایستند). خوب تا اینجایش زیاد مشکلی نبود و کم هم پیش نیامده . ولی اعصاب خوردی اش مال وقتی بود که هر چه این ور و آن ور می رفتیم دنبال صاحب ماشینه ، از طرف خبری نبود . حداقل ماشینش دزدگیر هم نداشت یک لگد بزنیم !! خلاصه بعد از مقادیری بوق و چراغ زدن وکلی پرس و جو از این و آن ، آخر سر یارو را توی رستوران گیر آوردیم که راحت برای خودش نشسته بود و غذایش را میل می کرد . بعد هم گفت : " ئه ! هه هه ! آخه ما قرار نبود تو بشینیم ! " خوب مرتیکه قرار نبود که نبود . حداقل ماشینت را یک جای خوب بذار . جا نیست ؟ حداقل حواست به ماشینی که گذاشتی پشتش باشه . چشمهاتو باز کن ببین ما توی ماشین داریم غذا می خوریم و احیانا ماشینمان را اینجا پارک نکردیم که برویم و سه روز دیگر بیاییم . این جدا سطح خیلی بالایی از شعور نمی خواهد که . همان یک جو هم کفایت می کند . لازم به ذکر است که ماشین ما تنها ماشینی بود که دقیقا روبه روی در رستوران بود و دو تا چراغ که می زدیم آن تو رقص نور راه می افتاد .
دو – در راه برگشتن ، ساعت یازده شب ، بزرگراه یادگار امام شمال به جنوب ، یک الگانس پلیس که خروجی نمی دانم کجا را رد کرده بود داشت دنده عقب توی اتوبان می آمد . یکی از دوستان گفت : "حالا خوبه سر و ته نکرده . "
سه – چند دقیقه بعد ، در همان بزرگراه ، نزدیک خروجی همت غرب که ما می خواستیم بپیچیم ، یک هو ماشینها زدند رو ترمز و فلاشر و بوق و خلاصه راه خروجی و ضمنا دو لاین و نیم از خود اتوبان بند آمده بود . حالا ما که همان موقع از همت صرف نظر کردیم و گفتیم لابد تصادف شده و کشیدیم تو لاین سمت چپ وبعدش دیدیم که دقیقا سر خروجی ، چهار پنج تا ماشین که یکیشان هم ماشین عروس بود ایستاده اند و دارند می زنند و می رقصند و عین خیالشان هم نیست که گند زده اند توی بزرگراه .
*رستوران فلان : پیتزا کالیس توی قیطریه . سیب زمینی هایش عالی است . پیتزایش هم نسبتا خوب است .
دو – در راه برگشتن ، ساعت یازده شب ، بزرگراه یادگار امام شمال به جنوب ، یک الگانس پلیس که خروجی نمی دانم کجا را رد کرده بود داشت دنده عقب توی اتوبان می آمد . یکی از دوستان گفت : "حالا خوبه سر و ته نکرده . "
سه – چند دقیقه بعد ، در همان بزرگراه ، نزدیک خروجی همت غرب که ما می خواستیم بپیچیم ، یک هو ماشینها زدند رو ترمز و فلاشر و بوق و خلاصه راه خروجی و ضمنا دو لاین و نیم از خود اتوبان بند آمده بود . حالا ما که همان موقع از همت صرف نظر کردیم و گفتیم لابد تصادف شده و کشیدیم تو لاین سمت چپ وبعدش دیدیم که دقیقا سر خروجی ، چهار پنج تا ماشین که یکیشان هم ماشین عروس بود ایستاده اند و دارند می زنند و می رقصند و عین خیالشان هم نیست که گند زده اند توی بزرگراه .
*رستوران فلان : پیتزا کالیس توی قیطریه . سیب زمینی هایش عالی است . پیتزایش هم نسبتا خوب است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر