۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

آی نسیم سحری ...!‏

دیروز، یعنی جلسه‌ی سوم کلاس تی‌تی‌سی، باید یک چیزی می‌نوشتیم. داشتم می‌نوشتم که همکلاسیم، خانم رادیو گفت... اسمش رادیو نیست ها. چرا بهش می‌گویم خانم رادیو؟ چون اولین روز کلاس که آمد تو و گفت سلام، من سرم پایین بود و حس کردم یکی همان موقع رادیو روشن کرده، بسکه صدایش خوب بود و قشنگ حرف می‌زد. یعنی آن‌قدر خوب بود که من داشتم غش می‌کردم برای صدا و حرف‌زدنش و زنگ تفریح رفتم بهش گفتم که از صدایش خیلی خوشم آمده. شما اگر من را بشناسید می‌دانید که این کار از من بعید بود. خوشبختانه خودش را چس نکرد و من آن‌موقع فهمیدم که آدم چسی نیست و ازش خوشم آمد و یک کم هم با هم دوست شدیم و جلسه بعدش هم توی کتاب‌فروشی پایین مؤسسه بودیم که به من گفت فکر می‌کند که از من خوشش بیاید و من هم گفتم که من هم همین‌طور. بله جواب کلیشه‌ای بود ولی من راستش را گفتم. خلاصه می‌گفتم که داشتم یک چیزی می‌نوشتم و خانم رادیو که کنار من نشسته بود یک‌هو به خانم معلم باحالمان که نزدیک ما وایستاده بود گفت که :
. Oh I like the way she writes! She writes like breeze-
خب خودمانیم من از این تشبیهش خیلی خوشم آمد و خندیدم و به‌خاطرش ازش تشکر کردم. بعد یک‌هو خانم معلممان آمد سمت من و دو دستش را آرام گذاشت دو طرف سر من و سرم را چسباند به دلش و گفت :
. She feels like breeze-
حالا درست است که من بیشتر احساس tornado داشتم، ولی از تصویری که خانم معلم از من داشت خیلی خوشم آمد. خوب است بتوانی ژولی‌پولی‌های دلت را بپوشانی هر جا که لازم شد.

۵ نظر:

mohammad گفت...

jedan ke you write like breeze.man har vaqt inja ro mikhonam ye labkhande ahmaqanei ro labam miyad ke nemidoni.tamame badbakhtiam yadam mire.merc ke bazi vaqta minevisi.

دنیا گفت...

ممنون محمد جان، شما لطف داری. ولی اون منظورش طرز فیزیکی نوشتنم بود، خودکار و کاغذ و دست‌خط و این چیزا
:D

mohammad گفت...

hemaqatamo sabet kardam :D

mohammad گفت...

hemaqatamo sabet kardam :D

mohammad گفت...

rasti mobarake qalebe jadidet.faqat be nazr man in range banafsh roye sabz yekami to zoqe mizane.