پریروز رسمن پیریکوری رو کلیدزدم. یه عینک مطالعه داروخونهای گرفتم که تو کیف روزمرهم همراهم باشه همیشه. چون چند بار رفتهبودم چیزی بخرم و روش انقد ریز نوشتهبود نتونسته بودم بخونم. عینک اصلیم هم که رو میز کار یا کیف کارمه دیگه. دیروز هم تو کنفرانس شرکتمون در حالیکه نشسته بودم و از کسشرها به شدت حوصلهم سررفته بود، دیدم دیگه نمیتونم چشمام رو باز نگه دارم و خیلی ضایعست اگه یه هو گردنم کجشه عقب و خروپفم بره هوا. پاشدم رفتم ته سالن که وایستم مثلن خوابم بپره. هیچی دیگه ایستاده یه لحظه خوابم برد نزدیک بود بیفتم زمین :/ حالا خوبه باز هنوز توانایی اینو دارم که تو اتوبوس در حال حرکت به موبایلم نگاه کنم و این چیزا رو بنویسم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر