حس میکنم هزارساله اینجام. به وضعی دلم تنگ شده باورم نمیشه که هنوز یک هفته نگذشته از دیدنشون. بعد میگم بدبخت اگه
هزارسال بود
اینجا بودی الان اینهمه گیج نمیخوردی دور خودت.
سخته، خیلی سخت.خیلی باید جون بکنم تا برسم به چیزهایی که به خاطرش به فکر رفتن افتادم. تا به روی خوشایند "خارج" که ازدور به نظرم می رسید، برسم. خیلی باید انگیزه داشته باشم که وسطش جا نزنم. و این برای من که نزدیک بود وسط راه هواپیما رو هایجک کنم برگرده تهران فوق العاده طاقت فرساسته.
اون ه آخری رونتونستم پاک کنم.کرسر اذیت میکنه.با تبلت مینویسم. هنوز کامپیوتر ندارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر