۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه

من و گذرنامم - دو

چند روز بعد از اینکه مدارکم رو تحویل دادم، شنبه‌روزی از پلیس به‌علاوه ده زنگ زدند که دوباره یک کپی از همه‌چی بیار. رفتم اون‌جا که کپی‌ها رو بدم پرسیدم که جریان چیه. افسرخانوم گفتند که نمی‌دانند و اداره‌ی گذرنامه دستور فرموده، و ضمنن گذرنامه فقط چهارشنبه‌ها مدارک رو از این‌ها تحویل می‌گیره. یعنی چی؟ یعنی 5 روز پرت این وسط :| فکر کردم لابد یک ابلهی این وسط مدارکم رو گم کرده بوده. چهارشنبه از گذرنامه زنگ زدند که فردا ساعت هفت و نیم صبح با اصل مدارکت اداره گذرنامه‌ی تهرانپارس باش. پرسیدم مشکل چیه و با اخلاقی خوش فرمودند خانوم بهت می‌گم بیا اینجا دیگه. خیال‌بافی که من باشم هول برم داشت که نکنه ممنوع‌الخروج شده باشم؟ حالا نپرسید که چی‌کار کرده بودم. مگه همه‌ی کسانی که ممنوع‌الخروج شدند لزومن "کار خاصی" کرده‌اند؟ گشتم از توی اینترنت آدرس گذرنامه‌ی تهرانپارس رو پیدا کردم. ولی این باعث نشد که شب سر راحت زمین بذارم. طبق مشاهدات میدانی من یک حالتی بر تهرانی‌ها مستولی‌ست که غربی‌ها با شرق تهران ارتباط روانی درست و درمانی برقرار نمی‌کنند و شرقی‌ها با غرب. شاید این به خاطر بزرگی بیش از حد و بی‌معنی این شهر (در واقع سه‌چهار تا شهر!) باشد. این‌طور است که من غربی با شمال و جنوب و مرکز تهران مسئله‌ای ندارم ولی وقتی پای شرق بیاید وسط پنیک می‌زنم. راستش تا حالا تهرانپارس را از نزدیک ندیده‌بودم و فقط در این حد می‌دانستم که یک عالمه فلکه دارد و هزار و پونصد تا کوچه که اسم هر کدام یک عددی است. فردایش با سلام و صلوات و نذر و نیاز به شرطی که گم نشوم راه افتادم. صبح پنجشنبه بود و زیاد آدم توی خیابان نبود. هوا هم که طبق معمول سرد و کثافت بود. شصت بار بلواری را که فکر می‌کردم بلوار پروین است بالا و پایین رفتم و گذرنامه را نجوریدم. رویم نمی‌شد از آدم‌هایی که توی ایستگاه اتوبوس بودند آدرس بپرسم. فکر می‌کردم با خودشان می‌گویند مرفه بی‌درد را ببین نشسته توی ماشینش و تازه خارج هم می‌خواهد برود آن‌وقت ما باید توی این هوا منتظر اتوبوس باشیم و ال و بل. یک انتظارات بی‌موردی هم از تابلو‌های شهرداری داشتم که شکرخدا سطح توقعم تعدیل شد. مثلن توی همت زده تهرانپارس مستقیم. شما مستقیم می‌ری به امید تهرانپارس. بعد یه هو می‌بینی دیگه اثری از تابلوهای تهرانپارس نیست، بلکه اسم‌های جاهای دیگه‌ای هست که شما خودت باید دونسته‌می‌بوده‌باشی که این‌ها در دل تهرانپارس نهفته‌ست. یا مثلن برای دفتر آگهی همشهری و مسجد فلان و معاینه فنی و کوفت و زهرمار از این تابلو نارنجی‌ها گذاشتن سر چهارراه، ولی واسه اداره گذرنامه نه. لابد کسی که می‌خواهد اجازه خروج از مملکت بگیره باید هر طور شده به درصد خاصی از رستگاری برسه دیگه. خلاصه به هر ضرب و زوری بود اداره گذرنامه را پیدا کردم. کاشف به عمل آمد که مسئله این بوده که اسمم توی سیستم ثبت احوال یک چیز دیگر ثبت شده. یعنی جای ی و ن عوض شده. برای من که مسلم بود اشتباه تایپی است، ولی برای آنها نه. یک نامه استعلام دادند که ببرم ثبت احوال شرق. شرق؟! وای گاد وای؟ اتوبان محلاتی، خیابان نبرد، ابوذر، افسریه، نیرو هوایی، پیروزی. از اسمشان هم خوف می‌کنم. صد رحمت به تهرانپارس. یک بار سال چهل و دو با دوستم رفتیم نیروهوایی و گم شدیم و بیچاره شدیم تا پیدا بشیم. در حالی که فحش و فضیحت را کشیده بودم به آن احمقی که اسمم را اشتباه وارد کرده، دل رو زدم به دریا و راه افتادم به سمت خوان دوم. خیلی خیابان‌ها تابلوی اسم نداشتند و من از روی نقشه‌ی توی موبایلم (نقشه آفلاین قدیمی‌ ها نه جی پی اس. اونقدرها هم خنگ نیستم) و جهت کوه‌های شمال تهران که توی اون هوای کثافت با چشم مسلح هم به زور دیده می‌شدند، حدس می‌زدم که الان کجام. دو ساعتی طول کشید تا پیدایش کنم. اگر گفتید بعد از آن‌همه راه‌بندان بزرگراه بسیج (لابد برای بهشت‌زهرا) و پیچ خوردن توی خیابان‌های بی‌سر و ته و مجهول‌الهویه چی می‌چسبه؟ اینکه برسی آنجا و ببینی روی در زده‌اند ثبت احوال پنجشنبه‌ها تعطیل است. 

۲ نظر:

ناشناس گفت...

متنت جالب بود
اولین باره که اینجا رو می خونم
برای من که ایران نیستم ، حس نوشته هات منو می بره درست وسط اعصاب خوردی های اداری و خیابونی
فقط یه مورد اینکه ، خوشحال می شم بدونم مشکل شهروندان تهرانی با محله هایی مثل نیرو هوایی یا پیروزی چیه ؟؟؟ چون من بچه ی همون جا هستم و دقیقن مثل خودت که با خیابونای این ور شهر مشکل داری ،منم با بی سر و ته بودن و انوبانای نصفه ی اون سر شهر مشکل دارم ، نشده یه بار برم سمت غرب و گم نشم و یا برم تو یادگار امام و 5 بار دور سرم نچرخم !!!
خواستم بگم این مردم شرق یا غرب نیستن که مشکل دارن ، این راه سازی و بزرگ و تنگ و تار بودن شهرمونه که ما ها رو انقدر برای هم غریبه کرده و گهگداری هم وحشتناک !
در ضمن ما آدم های شرق تهران، بد بخت بیچاره ، غول ، ندید بدید ، بی کلاس ، خارج ندیده و .... نیستیم ! با تشکر D:

BALYAN گفت...

عجیبه