دقیقن نُه سال پیش
در چنین روزی کسی را برای اولین بار دیدم که قبلش حدود دو سال صرفن ارتباط مجازی بیحال
و بیمزهای داشتیم. کسی که به عنوان یک نشانه که بتوانم از روی آن بشناسمش گفته
بود یک عدد سبیل را خواهم دید که پشتش یک آدم چسبیدهاست. آن روز اگر خود خدا و
پیغمبر هم میآمدند بهم میگفتند که تو بعدها با این آدم ازدباج خواهیکرد، قطعن
ازشان میپرسیدم چی میزنند (البته این سؤال بارها برای من پیش آمده). آن روزها
دلم بهشدت پیش یک نفر دیگر بود که از قضای روزگار همان روز آخر پاییز بود که بالاخره
تصمیم گرفتهبودیم همدیگر را به رسمیت بشناسیم و برویم توی کار لیبلزدن؛ و من روی زمین بند
نبودم.
میخواستم بگویم که
از چرخش این سیب بسی خوشحال و راضیام!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر