۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

میمونی دیگر برای شوت کردن ، یا من هم ربع قرنی شدم !

من فکر می کنم وقتی به کسی می گوییم تولدت مبارک ، یعنی خوشحالیم که او یک روزی به دنیا آمده ، و اینکه یک نفر این خوشحالی اش را بهت یاد آوری کند خیلی لذت بخش است . چند سالی می شود که دیگر روز تولدم را دوست ندارم و ذوقش را نمی کنم و اصولاً به دنیا آمدنم را جشن نمی گیرم . این روز برایم غم ملایم خاصی توی خودش دارد . اصلاً یک جوری است با آن پاییز نورسیده اش . ولی چیزی که باعث می شود زهر ماری اش گرفته شود این است که می بینم آدمها به یادم هستند و تولدم را تبریک می گویند . کسانی که خیلی دوستشان دارم و یا کسانی که فکرش را هم نمی کردم تولدم یادشان باشد . کسانی که تولدم را یک سایت اینترنتی یادشان می آورد و می آیند توی یاهو مسنجر برایم پیام تبریک می گذارند . کسانی که ممکن است سالی بیشتر از دو سه بار نبینمشان یا باهاشان حرف نزنم . ولی روز تولد همدیگر را فراموش نمی کنیم . حتی شده فقط با یک اس ام اس یاد هم می آوریم که یاد هم هستیم . گرچه این تبریک های اس ام اسی خیلی گرم و دوستانه و صمیمی نیستند ( این هم از صدقه سر قرن بیست و یکم است . شاید دو روز دیگر همین هم نباشد ! ) ولی من دوستشان دارم . من قانعم ! من خوشحال می شوم وقتی یکی ساعت دوازده شب که می دانم یا توی فرودگاه دوره بوده یا داشته می رفته آنجا و حالش هم خراب بوده ، به من اس ام اس می زند که" تولدت مبارک . اول !" و توی موبایلم می خندد . من ذوق می کنم که توی آن شرایط یادش بوده . [ یادم می آید 7/7/77 ، بچه ها زنگ تفریح ، توی مدرسه برای من یک تولد حسابی گرفتند ، آنقدر خوب بود که من شدیداً احساساتی شدم و تقریباً زدم زیر گریه و همانکه دیشب رفته بود فرودگاه توی گوشم گفت که تو لیاقتش را داری و من مشعوف شدم و این حرفش هنوز به یادم مانده ! لالا بابت آن هم مرسی ، بعد از ده سال!!!! ] من خوشحال می شوم وقتی دوستم که نیم ساعت است دارد تلفنی با من حرف می زند در حالی که زل زده به ساعتش ، ساعت دوازده یک هو داد می زند تولدت مبارک . من خوشحال می شوم وقتی کسی که فکر می کردم به یادم نیست بهم می گوید تولدت مبارک . وقتی مادرم با چنان عشقی می گوید تولدت مبارک و هزار بار می بوسدم ، خوشحال می شوم که اینقدر از به دنیا آوردن من خوشحال است . من غصه نمی خورم که چرا هیچ وقت تمام آنهایی که من تولدشان یادم است و بهشان تبریک می گویم ، تولد من یادشان نیست . چون من منم و آنها هم آنها . و من مغزم ساخته شده برای حفظ کردن تاریخ تولد تمام آدم های مهم و غیر مهم زندگی ام . و من ساخته شدم برای دوست داشتن همه شان و دلتنگی برای همه شان . و من از همه آنها که امروز تلخی روز تولدم را شیرین کردند - مخصوصاً آنهایی که اصلاً فکرش را هم نمی کردم و بهم زنگ زدند و آنهایی که کادوهای بی نهایت عالیِ هیجان انگیز بهم دادند – ممنونم ، خیلی زیاد .

پ.ن. aZ من از همین تریبون آن پرت و پلایی را که یک وقتی در مورد روز تولدم ومخلفاتش به تو گفته بودم پس می گیرم . احتمالاً آن موقع حال عادی نداشته ام !!!

هیچ نظری موجود نیست: