۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

به نام خدا. آيا مي‌دانيد يكي از نعمت‌هاي الهي چي است؟ باران؟ نخير. برف؟ نخير. لاكن يكي از نعمت‌هاي الهي اين است كه شما بتوانيد براي خودتان حق برفوبيا قائل بشويد. به اين ترتيب كه وقتي صبح كله‌ي سحر به زور اسلحه و تهديد چاقو چشم‌هايتان را باز مي‌كنيد و مي‌نشينيد توي تختتان،‌ از همان‌جا گوشه‌ي پرده را مي‌زنيد كنار و مي‌بينيد دارد عين الاغ برف مي‌آيد، گردنتان را كج كنيد، سرتان را يك كم بخارانيد و بعد با خودتان بگوييد به درك اصلن. نمي‌رم؛ و بچپيد لاي پتو و تشكتان كه از ديشب رويشان كار كرده‌ايد كه الان اين‌طوري گرم باشند.‏
نتيجه مي‌گيريم يكي از نعمت‌هاي الهي اين است كه شما امكان و توانايي گور باباي همه‌چيز (يا لااقل يك سري چيزها) شدن را داشته باشيد در زندگيتان.‏

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

ريددرريدر


نه مي‌خوام زيادي شورش كنم نه مي‌خوام واسه گودر مديحه‌ يا مرثيه سرايي كنم. ما خودمون اينقدر روابط و احساسات به-زور-فنا-شده داشتيم و داريم كه تعطيلي يا تغيير يك سايت اينترنتي مي‌تونه در مقابلش هيچي حساب نشه. منظورم از ما، تعداد بسيار زيادي از جوان‌هاي (يا غيرجوان‌ها. فرقي نمي‌كنه) ايرانيه. چه اونايي كه موندن چه اونايي كه رفتن. مايي كه توي هفت هشت سال، اندازه‌ي لااقل سي سال دوستي از دست داديم. ما به دليل شرايط اجتماعي خاصمون روابط انساني خاص خودمون رو داريم كه شايد جهان اولي‌ها ازش سر در نيارن.
من تا حالا توي زندگيم خيلي روابط مجازي داشتم. از بي‌بي‌اس بگير تا  اوركات و زوكا و ياهو 360 و فيس‌بوك و اين جور خرت و پرتا. ولي گودر با مفهوم گودريتش يك چيز ديگه بود. من هنوز هم به مامانم يا بابام، به يه سري از دوستان زبل و ديگران و خانواده‌ي محترم رجبي مي‌گم مثلن :‌ با دوستاي "وبلاگ‌"يم مي‌رم فلان جا. مي‌رم خونه‌ي دوست "وبلاگ‌"يم. نمي‌گم دوست گودريم. چرا؟ چون اونا ايده‌ي درستي از گوگل ريدر ندارن. گوگل ريدر فقط يك فيدخوان نبود. (نگيد چشم بسته غيب گفتي چون خيلي‌ها واقعن نمي‌دونن اينو) من خيلي وبلاگ‌ها رو قبل از ظهور پديده‌ي گودر مي‌خوندم. ولي اگه گودر نبود عمرن با نويسنده‌هاشون دوست نمي‌شدم. عمرن اين‌همه آدم فان و قابل معاشرت (طبق استانداردهاي خودم) چه تو ايران چه خارج پيدا نمي‌كردم. جو گودر با سوشال نت‌ورك‌هاي ديگه فرق مي‌كرد. درباره‌ي گودر خيلي‌ نوشتند و خيلي خوانديم. چيز جديدي ندارم بهش اضافه كنم. گودر، "گودر" بود ديگه.
شايد اشتباه مي‌كنم ولي به نظر من گوگل ريدر خودش يه وجه تمايز بود. مزيت رقابتي بود. لازم نبود اين رئيساي گوگل خودشونو بزنن به در و ديوار واسه اينكه يه جور فيس‌بوك تحت گوگل درست كنن. كه عقب نمونن يا چي؟ با وجود اين همه اعتراضي كه شد، ‌به نظر من حركت احمقانه‌اي بود. اصلن زشت بود خداييش. ببين دارم تو روي خودت مي‌گم بلاگ‌اسپات. اون روزي كه ما اومديم اينجا وبلاگ درست كرديم، واسه خاطر اين بود كه فكر كرديم گوگل يه سر و گردن بالاتره. يه نموره بيشتر حاليشه. ولي ديديم كه نه بابا اينا همه‌شون سر و ته يه كرباسن. دو روز ديگه اگه اومدي وبلاگمون رو هم كوبيدي جاش برج بسازي، اومدي ديگه. اين نوشتن‌ها كه خيلي وقتا خيلي‌هامونو آروم كرده، اين كلمه‌ها كه ريختيم بيرون از خودمون چهار نفر ديگه بخوننشون، واسه شما دالر ساينه مي‌دونم. دانلودكردن نت‌ها و كامنت‌ها و شردآيتم‌ها به درد خودت و عمه‌ت مي‌خوره لري، آلن يا هر خري كه هستي. اگه مي‌خواستم ديتام رو واسه خودم داشته باشم تو دفترم مي‌نوشتم. رو هاردم سيو مي‌كردم. اكانت گوگل ريدرتو مي‌خواستم چي كار ديگه؟ اصلن تو مي‌فهمي كه من چقدر اعتماد به نفسم مي‌رفت بالا وقتي چهار نفر مي‌اومدن تو كامنتدونيم مي‌خنديدن و بهم مي‌گفتن نت‌هات مفرحه؟ مي‌گفتن كامنت‌هات باحاله؟ حالا ور آر ماي نوت‌س اند ماي كامنتس؟ تو مي‌دوني فرق نت توي گودر و پست وبلاگ چيه؟ تو مي‌فهمي گودر بره خط برنگرده يعني چي؟ د نمي‌فهمي د
حالا به هر حال كه ما يه جوري كنار ميايم با قضيه. آدم بالاخره يه كاريش مي‌كنه. فكرم نكنيد كه خيلي پخ خاص و مهمي هستيد. شايستي هم رفتيم يه كم بيشتر به كار و زندگي‌مون رسيديم پس فردا شما رو هم دعاي خير كرديم. فقط مي‌خواستم بگم كه راضي نيستم ازتون.