بی رودرواسی
مينويسم. ممكن است دير به دير بنويسم، ولي مينويسم.
۱۴۰۳ مهر ۲۳, دوشنبه
دوشنبه، چهاردهم اکتبر - روز، داخلی
۱۴۰۳ خرداد ۲۶, شنبه
-
۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه
شروعشدن آغاز برنامههای ما
۱۴۰۱ فروردین ۲۰, شنبه
حالا که بعد از اینهمه وقت ابرهای تیره از جلوی چشمام و توی کلهم رفتن کنار، دارم میبینم که چطوری شوک مهاجرت کنفیکونم کرد و همراه با بقیه چیزهای تلنبارشده از قبل باعث شدند که زمستون ۲۰۱۵ عقلم رو از دست بدم و تا چندین سال بعدش هم به دستش نیارم. بیشتر منظورم به اون ماجرای عجیب و مزخرف و دیوانهوار مربوط به ر. هست.
من قشنگ حس میکنم که مثل یه ساختمون قدیمی فروریختم و پدرم هم دراومد تا باز آجر رو آجر گذاشتم، که الان یه ساختمون نوسازم با پیای خیلی محکمتر از قبل. حالا جملات کلیشهای دارم میگم درسته، ولی جور دیگهای الان به ذهنم نمیرسه توصیف کنم. میخوام دوباره وبلاگ بنویسم (گوش شیطون کر) خیلی چیزها الان تو ذهنم هست که باید ثبتشون کنم چون بعدن به دردم میخورن قاعدتن. بعدن که یادم رفته و لازمه یادم بیاد.
۱۳۹۸ بهمن ۲۴, پنجشنبه
۱۳۹۸ مرداد ۸, سهشنبه
دفترچهی جلدسورمهای
۱۳۹۷ خرداد ۶, یکشنبه
سبیل بابای آدم چطوری میچرخه؟
امروز برای اولین بار در زندگیم توی شهر دوچرخهسواری کردم. شاید چون اولین بارم بود بهنظرم اومد که عجب لذت نابیه! شاید چون تمام زندگیمون از این کار ساده محروم بودیم؛ چون زن بودیم، و البته هستیم هنوز. اینکه مسیرم خیلی قشنگ و پر از دار و درخت و گل و سنبل و خونههای قشنگ بود هم در کیفیت ماجرا بیتأثیر نبود؛ و البته اینکه توی این شهر دوچرخهسوارها خیلی مهمند و رانندههای ماشین باید بذارنشون رو تخم چشماشون و خیلی هواشونو داشتهباشن. یک قسمتی که خیلی بهم حال داد، جایی بود که رسیدم پشت چراغقرمز و از سمتراستترین جای خیابون از چند تا ماشین زدم جلو، تا جایی که دیگه راه نداشتم برم. فکر کنم چهار پنج تا ماشین جلو افتادم، و احساس کردم که اوه خدای من چقدر برد کردم! اونموقع بود که حال موتورسوارهای ایران رو فهمیدم که هی از اون لا لو ها خودشونو میچپونن و جلو میزنن، و با این حساب لابد برندهی واقعی اونان.
نتیجه چی میگیریم؟ اینکه خاک بر سرم که تو اینهمه مدت تا حالا اینجا نرفتهبودم دوچرخهسواری و یکی دیگه هم اینکه لعنت به باعث و بانی همهی محرومیتهای احمقانهمون، و اونایی که باعث شدن من امروز هی یاد مامانم بیفتم و بگم کاش اینجا بود و با هم دوچرخهسواری میکردیم.